灰のない深いかげばかり
سایههای عمیق بدون هیچ خاکستری.
アイのない個体 人形(doll)みたい
من مثل یه عروسکم که هیچ هویتی نداره.
(منی وجود نداره)
自分不在 どこにもいない
من اینجا نیستم. من جایی نیستم.
?ないじゃない
من اصلا وجود ندارم. دارم؟
曖昧なアイ 色の無い 眼(eye)
هویت "من" مبهمه، چشم ها رنگ ندارن.
擬態 意外!他人事みたい
تقلید، غافلگیری! انگار که دیگه کاری باهام ندارن.
?おかげさま?どちらさま
ممنونم ازت؟ اصلا کی هستی؟
答え様々
جواب ها خیلی با هم فرق میکنن.
何者でもないまま
نمیتونم چیزی بشم.
何にもできないまま
نمیتونم کاری کنم.
生きるのは無駄ですか
زنده بودن در مورد من بیاهمیته؟
悪いことですか
این بده؟
ここにいない いない いないのは
چیزی که اینجا نیست، نیست، نیست،
自分 自分
منم، من.
誰も見ない 見ない 見ないまま
قبل از این که بتونم اصلا کسی رو ببینم،
掃き捨ててさようなら
من کنار زده شدم، و این یه وداعه.
嬉しくない 悲しくもない
من خوشحال نیستم. ناراحت نیستم.
透明な気分
احساس نامرئی بودن میکنم.
足りない自分
من کافی نیستم.
『合わす貌もない』
اگه صورتی نداشته باشم،
?笑えないじゃない
چطور ممکنه که بتونم بخندم؟
ハイじゃない 私(I) 閉じたまま貝
احساس برتری نمیکنم. من مثل یه صدف بسته میمونم.
返事“ハイ” 期待だけ大
جواب "آره" چیزی به جز انتظارات بالا نداره.
嫌々投げられた賽
برخلاف میل من، مرگ برنامه ریزی شدست.
出目は知らない
ولی من حتی نتیجه رو نمیدونم.
ここにいたい いたい いたいのも
کسی که میخواد، میخواد، میخواد اینجا باشه،
自分 自分
منم، من.
味はにがい にがい にがいまま
مزش تلخ تر باقی میمونه.
当て所無くさようなら
خداحافظی به کس خاصی گفته نشده.
帰らない 行く先もない
من خونه ای ندارم، جایی برای رفتن ندارم.
迷子の気分
احساس میکنم انگار گم شدم.
?間違えてない
اشتباه میکنم؟
『まだ分からない』
"همچنان نمیدونم."
どうだっていいじゃない
اصلا چه اهمیتی داره.
かげもかたちも
هم سایه، هم شکل.
いっそなくしてしまえば良い
ممکنه هردوتاشو گم کنم.
また灰ひとつ
ممکنه دوباره از اول شروع کنم.
ひとつから始めれば良い
یه لکه خاکستر در یک زمان،
ここにいない いない いないのは
چیزی که اینجا نیست، نیست، نیست،
自分 自分
منم، من.
誰も見ない 見ない 見ないまま
قبل از این که اصلا بتونم کسی رو ببینم.
掃き捨ててさようなら
من کنار زده شدم، و این یه وداعه.
嬉しくない 悲しくもない
من خوشحال نیستم. ناراحت نیستم.
透明な気分
احساس نامرئی بودن میکنم.
足りない自分
من کافی نیستم.
『合わす貌もない』
"اگه صورتی نداشته باشم،"
ない ないままで
حتی در این صورت،
ここにいたい 『いたい』
میخوام که اینجا باشم. "میخوام..."
?笑いたいじゃない
نباید دلم بخواد که لبخند بزنم؟